4:20 به وقت کهکشان c4

منظومه pt102 , برخوردی عظیم در سیاره min4000 در حال وقوع است , برخوردی که چند هزار سال نوری بعد , تاثیر خود را بر سیاره ای دورتر خواهد گذاشت .

5:10 به وقت کهکشان c4

شهاب سنگی نچندان بزرگ در حال برخورد است , سیاره به دونیم تقسیم شده و گرد و غباری شدید و وسیع در حال پخش در فضای کهکشانی است .

سالها باید بگذرد تا این دو نیمه سیاره از دو جهت از یکدیگر دور شوند , و در دو جهت در فضا در حال حرکت باشند , شاید سرنوشت آنها چیزی باشد که در فکر تو جایی نداشته باشد .

شاید آینده ای در گذشته رقم خورده باشد و شاید گوشه ای از هیچ باشد ولی این داستان ماست , چگونه زاده شدیم تا چگونه در راه مانده و یا چکونه خواهیم مرد .

نیمی از سیاره حال نزدیک شدن به خورشید ماست , اما سالهای طولانی در راه بوده تا ما را در کمال خونسردی نابود کند , این مسیر روزی به نابودی سیاره ما منتهی می شود .

اما چطور ؟

در چه روزی ؟

بیا و با ما باش تا ادامه این ماجرا از زبان کودکی باشد , که بر روی زمین یخ رده در سیاره ای ویران به اسم زمین زندگی میکند .

آنی , دختری کوچک که در زمین ویران در سال 2083 سه سال پس از آخر الزمان یخی هنوز زنده مانده , در نهایت سرما , گرسنگی و بیماری , جنگ بر سر منابع آب و غذا , دیگر چیزی در زمین رشد نخواهد کرد , همانند دیگر داستانها مردم به پناهگاه ها در زیر زمین پناه بردند ولی دیر یا زود بیرون از پناهگاه همه چیز ویران شد , سرمای شدید این طبیعت زیبا چاره ای جز پاکسازی زمین در خود ندید , زمانی بود که همه چیز بسته به وجود ذره ای آب بود , ولی در این جهان یخ رده چیزی دیگر جان آنی کوچک را نجات داده بود !

( قبل از یخ بندان )

نیمه سیاره رها شده به منطومه ما رسیده در راه خود با برخورد به پلتون آن را در مسیر خورشید قرار میدهد و خود نیز به دنبالش روانه میشود , طولی نمیکشد که در زمین توجه همه به این اتفاق جلب میشود , عده ای بر این باورند که شاید برخورد دیگری در راه نباشد و ما جان سالم به در خواهیم برد , طبق نظریه دانشمندان این بازمانده ها بعد از برخورد با غول گازی اورانوس متلاشی خواهند شد .

سال 2076

ساعت 10:00 صبح به وقت زمین

همه در تماشای چیزی از برخوردها از تصاویر دریافتی تلسکوپ ها هستند , ولی ذرات غبار آنقدر زیاد هستند که کمتر چیزی غابل مشاهده است , ولی انتظار تنها چیزی است که میتوان آن را برای دانستن به کار برد

ساعت 11:15 صبح به وقت زمین

برخورد اتفاق افتاد و کل سباره ها به سمت مرکز اورانوس روانه شدند , انفجارها شدید است , گوشه ای از این همه صحنه های جالب تکه های عظیم سیاره هاست که نه منحرف شده و نه نابود شده اند , با حجم زیادی از گاز و غبار به حرکت خود ادامه میدهند !

اینجا ترس است که همه را خیره میکند , ترس از ندانسته ها , که ممکن است چه بر سر ما بیاید ؟

در این شبها و روزها همه دعا میکنند که این پایان آن همه زندگی که آمده اند و رفته اند نباشد , اتاق فکر تشکیل می دهند و بحث می کنند که چه باید بکنند , چه راهی پیش رو دارند و یا آنچه در دست دارند چیست ؟

عده ای به این فکر که میشود راه این همه غبار را با انفجار اتمی سد کرد , امتحانش بی فایده بود , در نهایت مرگ زمین را با اطمینان می توان گفت , سریعتر از قبل شده . زیرا این انفجارها با غبارها ترکیب شده و ابری رادیو اکتیو ایجاد کرده اند که در حال حرکت به هر سمتی است , و این خود یک بدببختی بزرگ است , حال باید چه کرد ؟

به کجا پناه برد ؟

چه چیز زا ذخیره کرد ؟

چه کسانی باید زتده بمانند و چه کسانی نه ؟

میدانم این بی انصافی ها دردناک است ولی چاره ای نیست ! شما نیز در این مسیر به آن عادت خواهید کرد .

سال 2078

ساعت 2:00 صبح به وقت زمین ( حومه فرانسه )

مردی به دوردستها خیره شده , دز چشمان او اشک اولین چیزی است که پدیدار میشود , او به فکر کودکی است که در راه دارد ! نام این کودک چیست ؟

او پدری است که قلبی بزرگ دارد , به فکر فرزندی است که راده نشده , با او میگرید , با او میخندد , و با او سالها را در فراق روزی که خورشید را دوباره ببیند سپری می کند , سرگذشتی تیره و تار را در پس خانه ای کوچک در فکر ساخت پناهگاهی است که میتواند خانواده اش را از خطری بزرگ نجات دهد ! این تنها راهی است که پیش رویش مانده , او دست به کار ساخت یک پناهگاه زیرزمینی میشود .

نمایش برگه

زمستان است , ولی او توانسته کار را به انجام برساند , پناهگاهی ساخته که گنجایش 120 انسان را دارد , حال باید به فکر آب , غذا , و نیرو مورد نیاز این پناهگاه باشد , او مهندس فیزیک اتمی است , پس ساخت راکتوری کوچک برایش کاری ندارد , به دنبال تامین منابع برای ساخت راکتوری کوچک است .

سال 2079

ساعت 21:00 به وقت زمین

به سختی توانسته راکتور کوچک را تمام کند ولی بدون سوخت , او هیچ کاری را نمی تواند به اتمام برساند , به امید چیزی است که سالهای بعد در انتظار آن است , تست راکتور را نمی تواند انجام دهد , به فکر تامین منابع هم بوده , او هر آنچه در زندگی اندوخته برای خرید و ذخیره منابع صرف می کند تا شاید بتواند دختر کوچکش را از مرگ حتمی نجات دهد , ذخیره منابع برای 20 سال کار ساده نیست , اما او توانست ! بی گمان برای ذخیره آب نیز فکری کرده ! منبع آب چند ضلعی , در زیر زمین که با برف پر شوند و هم آب خنک کننده راکتور باشند و هم آب شیرین قابل شرب پناهگاه را تامین کنند .

تا اینجا آنی کوچولو یک ساله است , ولی زمان وقوع فاجعه نزدیک است , او پیگیر این غبارهاست , آنها می آیند , و راه گریزی نیست ! همه در حال غارت هستند , او به کمک نیاز دارد ولی نمی تواند به کسی اطمینان کند , به دنبال افراد باهوش است .

ادامه دارد . . .

تبلیغات ثابت  طراحی و انتشار تبلیغات به صورت درج ثابت , طراحی وب سایت , تک صفحه اینترنتی